تقدم بحث حركت توسطی و قطعی بر تعريف حركت
نكته دوم در اين مسئله اينكه بعد از بيان حركت قطعيه و حركت توسطيه
يعنی بعد از اينكه ما يكی از اين دو بيان را به عنوان حقيقت حركت
پذيرفتيم و يا به هر دو نوع حركت در خارج قائل شديم ، آنگاه با پذيرفتن
هر يك از اين وجوه ، تعاريف ما درباره حركت فرق خواهد كرد . و البته
بهتر بود كه آخوند هم ابتدا اين بحث را طرح نموده و سپس تعاريف حركت
را پيش میكشيد .
علاوه بر اين آنچه بايد در بحث حركت انجام داد مقايسه تعاريف و مداقه
در آنهاست كه آيا تعاريف به همين ها محدود میشود يا نه ، چنانكه خود
ملاصدرا علاوه بر اينها تعريف ديگری هم كرده است كه حركت عبارت است از
صيرورت يعنی شدن . آيا تعريف ارسطو كه حركت را كمال اول میداند بهتر
است يا تعريف بوعلی ؟ و به هر حال اين مقايسه هم بايد بعد از رسيدگی درباره
حركت قطعيه و توسطيه صورت بگيرد .
اما درباره اينكه ماهيت حركت چگونه است ؟ كه البته مقصود از ماهيت
، چگونگی وجود آن در خارج است ، در اين باره در فصل 11 [ مبحث قوه و
فعل كتاب " اسفار " ] تحت عنوان " فصل فی تحقيق القول فی نحو وجود
الحركه " بحث میكند و میخواهند ببينند آن چيزی كه در خارج حركت
میناميم وجودش چگونه وجودی است ؟ آيا وجودی است بسيط كه قابل تجزی به
اجزاء نيست نظير نقطه ؟ يا كه خير وجودی است ممتد و قابل تجزيه همچون
خط ؟ در اينجا قبلا بايد نكتهای را متذكر شويم تا باعث اشتباه نشود
چنانكه برای خيلیها میشود و آن اينكه حركت را كه ما در اينجا در دو شق
بحث میكنيم به معنی دو قسم نيست چه يك وقت میگوئيم حركت بر دو قسم
است حركت مستدير و حركت مستقيم اين هر دو حركتند و از اقسام آن هستند
ولی در اينجا بحث بر سر اينست كه حركت به دو معنی است يعنی آن
واقعيت خارجی را كه ما به اسم حركت میناميم دو معنی برای آن متصور است
كه قهرا آن واقعيت با حفظ وحدتش بيش از يكی از آن معانی را نمیتواند
در بر داشته باشد . يعنی حركت اسمی است كه يا اين معنا ، مسمای آن است
و يا آن معنای ديگر . به عبارت ديگر كلمه حركت مشترك لفظی است ميان
اين دو معنا و نه مشترك معنوی . حركت لفظی است كه در خارج معنای واحدی
دارد و معنای ديگری كه ساخته ذهن است .
اهميت توجه به اين نكته روشن است چه حركت در معنائی كه وجودش نقطه
مانند است امری است دفعی الوجود كه در آن حادث میشود ولی در زمان
مستمر و باقی است و به عكس لازمه اينكه حركت وجود خطی داشته باشد اين
است كه دفعی الوجود نباشد بلكه حدوث آن مستمر ، تدريجی و در زمان باشد
و قهرا وقتی چيزی حدوثی در زمان داشته باشد مستمرا ، همين طور فنائی هم
در
زمان خواهد داشت مستمرا ، و واضح است كه اين دو نحوه وجود نمیتوانند
متعلق به يك واقعيت و موجود باشند . پس حركت دو قسم نبوده و بلكه به
قول شيخ در شفا " الحركه اسم لمعنيين " يعنی حركت واقعيت خارجیای
است كه از آن دو تعبير شده است